رومان رولان، مردی که خودش رو از زیر آوار بیرون کشید
تاریخ انتشار: ۹ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۰۲۲۲۸
مرتضی میرحسینی در اعتماد نوشت: فرانسه جنگ را باخته بود. سایه شکست بر آن کشور سنگینی میکرد. کام مردم تلخ بود و به قول تسوایگ، ایمانشان را به همه چیز و همه کس از دست داده بودند. ناامیدی بر جامعه سیطره داشت و بسیاری از فرانسویها با احساس سرخوردگی و حقارت درگیر بودند.
کودکی و نوجوانی رولان در همان سالها گذشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«باید ایمانم را، باور شکستناپذیرم را، اعتماد بیزوالم را که از ژرفای غرقاب شکست دوباره در من سربرآورده است، تایید کنم... شکست!... آه، خوب میشناسمش، من خبره کهنهکار طعم تلخ و نیروبخش آنم! سراسر زندگیام به ظاهر یک رشته نبرد بوده است که در آن بازنده بودهام... آری، اما آن کولا و آن کریستف که در مناند به من میگویند: در نهایت، پیروزی از آن ماست!...
پیروزی از آن من است، زیرا من چه میخواهم؟ من خواستار پیروزی قانونهایی هستم که نوع بشر را رهبری میکنند و من بیش از هر زمان حس میکنم که بهرغم هر کس و هر چیز، این قانونها پیروز میشوند، آن هم به دست خود آن کسانی که با ما دشمنند یا در نظر ما دشمن مینمایند... من این را در بدترین روزهای شکست دریافتم، هنگامی که از ایوان خانهام در وزله ارتشها را میدیدم که در دیو باد گرد و خاک رقصان در آفتاب میدویدند و این آخرین مکاشفه من بود.»
نگاهش به همه مردم بود و صادقانه به پیروزی نهایی بشریت امید داشت. رویای بزرگش برای بشریت اگر نه ناممکن که بسیار بعید بود، اما در زندگی شخصیاش برنده شد. تلخیها و تنهاییهای بسیاری را تجربه کرد و چند بار هم در مسیری که پیش میرفت لغزید، اما در پایان پیروز شد. از نویسندگی به اوج شهرت و اعتبار رسید، میلیونها خواننده در گوشهوکنار جهان پیدا کرد و نوبل ادبی (سال ۱۹۱۵) را نیز گوشهای از کارنامه افتخاراتش گذاشت.
فراتر از اینها، مستقل ماند و وجدانش را از تعرض ایدئولوژیها و دیوانگیهای زمانهاش حفظ کرد. زمانی که آتش ناسیونالیسم شعله میکشید و نظامیگری و برتریطلبی به ارزش تبدیل شده بود، از انسانیت و صلح نوشت. بسیاری صدایش را نشنیدند و دیگرانی هم که شنیدند، محکومش کردند. تنها ماند. در سالهای سیطره دروغ و هیاهو، حقیقتی که او به زبان میآورد و مینوشت، خریداری نداشت. اما با شهامتی درخور یک قهرمان بزرگ، به نبرد ایستاد.
«برای رولان تنها ماندن، معنی و مفهوم تسلیم و تمکین را نداشت. به نظر او تماشای نادرستیها و بیعدالتیها و در آن حال ساکت ماندن و اعتراض نکردن، گناه بزرگی بود و به عقیده او کسانی که ظلم را تحمل میکنند، گناهشان از ظالمان کمتر نیست.»، اما جنگ - نخستین جنگ جهانی که آن زمان جنگ بزرگ خوانده میشد - هر قدر طولانیتر شد و از ملتها تلفات بیشتری گرفت، درستی و اعتبار حرفهای رولان نیز بیشتر معلوم شد. گذر زمان کار خودش را کرد. میلیونها انسان جان باختند، توهمات شکسته شد، رویای «جنگی برای پایان دادن به همه جنگها» رنگ باخت و تازه آن زمان بود که چشمها باز شدند و بسیاری، حقانیت نویسنده بزرگ را دیدند. نویسندهای که به تنهایی در گوشهای ایستاده و شریک جنون زمانهاش نشده بود.
تسوایگ مینویسد: «ما در این چند سال جنگ که میلیونها نفر را به خاک و خون انداخت، شاهد بودیم که این مرد با صدای بلند از مردم اروپا میخواست که تسلیم جنگافروزان نشوند و اسلحه خود را زمین بگذارند. حال آنکه در آن سالها همه با شور و اشتیاق از جنگ سخن میگفتند و میگفتند که برای سربلندی وطن باید با دشمن جنگید و در کشتار نهراسید. او جنگافروزان را محکوم میکرد و آنها با تمام قدرت جهنمی خود قادر نبودند صدای این مرد تنها و جدامانده از خلق را خاموش سازند.
او در حقیقت وجدان آزاد و بیدار اروپا بود و در آن غوغای وحشتانگیز جنگ، صدای او که صدای مهر و دوستی بود، خاموش نمیشد. مثل اینکه معجزه شده بود و ژان کریستف بعد از مرگ از تابوت خود بیرون آمده و روح او در کالبد نویسندهاش حلول کرده بود.»، اما همین رولان که همه آبرو و اعتبارش را در ضدیت با جنگ اول جهانی گذاشته بود، در جنگ دوم - در سالهای پایانی عمرش - به جبهه دشمنان نازیسم و فاشیسم پیوست و پشت دشمنان هیتلر ایستاد.
سیام دسامبر ۱۹۴۴ در وزلی (شمال فرانسه) درگذشت. آن اواخر رییس افتخاری جنبش مقاومت فرانسه در منطقه محل سکونتش بود و چنانکه نوشتهاند همچنانکه دعای «سلام بر مریم» را زیر لب زمزمه میکرد، آخرین نفسهایش را کشید.
منبع: فرارو
کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۰۲۲۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیا در آغوشم؛ به یاد «حسین بختیاری» که بهار پر کشید
به گزارش مبلغ، روایت زیر دریافتی ادبی از اشعار روضه های زنده یاد «حسین بختیاری» است که به نقل از مجله خیمه منتشر شده است. حسین بختیاری، مداح جوانی که در تلاش برای زندهکردن سبک های قدیمی روضه خوانی بود و شعرهای خاصی میخواند. او در نوروز ۱۴۰۳ درگذشت. متن کامل این روایت ادبی را در این شب زیارتی امام حسین(ع) در زیر می خوانید:
قلبت ایستاد، «و قاف، حرف اول قلب است/ آنجا که نبض واژههای تو دلتنگ میشود»
بهار است و در خیابان بهار، سیل باران چشمها، قلب تو را میبرند تا حرم سیدالکریم. آنجا ایستاده در انبوه چشمهای بُهت زده و اشکهای خشکیده روی گونهها و بغضهای گلوگیر، پدرت میآید چنان که «الفِ قامت او، دال» و «همهٔ هستی او در کف گودال»؛ کسی ناله سر میدهد: «خمیده، خمیده، رسیدم به تو / شکستم، شکستم، دم جسم تو» همه بیاختیار، نوحه میکنند: «جوانان بنیهاشم بیایید…»
*
قلبت ایستاد، «و قاف، حرف اول قبله است/ آنجا که شعر تو آواز میشود»: «کفن که دست مرا بست، دست تو باز است/ و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم»
کسی هست که بداند این بیت از کیست؟
آن واژهها، آن تک بیتهای تَرانگیز، آن تکههای طنیندار، موجی شدند جوشیده از جنازهٔ تو. جاری، میانهٔ امواج ناکجاهایی که هم حقیقتاند و هم مجاز. آن بیتها که خوانده بودی، باران شدند در آغاز این بهار: «مگر که صحبت ما، صحبت رفاقت نیست/ بغل بگیر مرا، احتیاج من بغل است»
می دانی، بعد رفتنت، این دلگویهات، مثل رنگین کمان، همهجا پخش شد که گفته بودی: «من کیفی که در خونهٔ امام حسین کردم و زندگیای که کردم، شاید پادشاهها نکرده باشن… اونقدر به من خوش گذشته…»
*
قلبت ایستاد، «و قاف حرف اول قاصدک است/ آنجا که شعر برای تو پرواز میشود»
صدایت بین «پیج»ها پیچید که خوانده بودی: «شعرهایم همگی درد فراق است، ببخش» ولی چه زود، از روزگار فراق گذر کردی و به دلبر رسیدی. چنانکه رفیقت سرود: «برادر رفتی و ما را غمی جانکاه میماند/ طریق وصل دلبر را، دلی همراه میماند»
*
قلبت ایستاد، «این واژههای عاریهای را ببین چه سان / در سوگ قاف عشق، چه بیبال میشود»
آنک، بذر جسمت را در آستان سیدالکریم کاشته اند. تا چشم کار میکرد، باران اشک بود که آبیاریات کنند. باز زمزمهٔ صدای این شعر روضهٔ تو بلند میشود: «من آخرش همه را میکشم به سوی حرم/ که عشق را سر هر کوچه جار باید زد»
«تا نگاه میکنی، وقت رفتن است»؛ که آن صدای کشیدهٔ تو، بندی از زیارت اربعین را درآیین کاشت جسم، فریاد میزند: «یا رحمة الله الواسعة و یا باب نجاة الاُمة»
همه کشیده و بلند میگویند: «یااااا حسین».
باز صدای تو در فضا میپیچد: «صد شکر میکنم که به لطف خدای خویش/ عمرم به روضهخوانی آن پاره تن گذشت»
*
قلبت ایستاد، «و قاف حرف اول قلب است/ آنجا که یاد تو تکثیر میشود»
* ابیات «و قاف» برگرفته از شعر زنده یاد قیصر امین پور است
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902086